پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
،زبانشناختی وآیینی بلوچهای ایران
نوشته شده در سه شنبه 15 بهمن 1392
بازدید : 565
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

 

    آگاهی ازپیشینه فرهنگی وسنتی اقوام ایران زمین یکی ازراههای شناخت فرهنگ ملی است  درواقع اقوام ساکن درپهنه ایران ازدورانهای بسیاردوروحتی پیش ازدرآمدن آریایی ها به این منطقه ، درپیدایی وگسترش تمدنها وفرهنگهای درخشانی کوشیده بودند، بی گمان این اقوام درکنارهم دریک تعامل فرهنگی ژرف بسرمی بردند.هریک ازاقوام ساکن ایران بخشی ازفرهنگ ایران راشکل می دهندودرباروری وغنای تمدن ایران نقشی ماندگارازخودبرجای نهاده اند.درمیان اقوام ایرانی ، قوم بلوچ ازاقوام دیرپا وکهن ایرانی است که دارای آداب ورسوم ، آیین ها وفرهنگ بومی ویژه خوداست. پژوهش درفرهنگهای قومی می تواندازدیدگاههای انسانشناسی ومردم شناسی فرهنگی صورت می گیرد، امری که شایسته است درایران درقالب تاسیس پژوهشگاههای انسانشناسی یا مردم شناسی به آن پرداخته شود.

   

مطلبی که ازپی می آیدپژوهشی است کوتاه درباره ویژگیهای قوم شناختی ،زبانشناختی وآیینی بلوچهای ایران. دانشگاه "اپسالا"ی سوئددر،تابستان79 کنگره ای پیرامون زبان وادب بلوچی برگزارکرد.دراین کنگره که به ابتکارخانم کاریناجهانی یک سوئدی علاقه مندبه توسعه زبان وفرهنگ بلوچی وبه هزینه دانشگاه مذکور برگزارشد،دهها تن ازادیبان ،نویسندگان وشعرای بلوچ ازجمهوری اسلامی ایران ،پاکستان ، اروپا و آمریکا ، حوزه خلیج فارس،افغانستان وآسیای مرکزی شرکت داشتند. درمیان بحث ها، موضوع رسم الخط بلوچی ازاهمیت خاصی برخوردار بود. اهمیت این موضوع به خصوص درآن است که درمیان نویسندگان بلوچ رسم الخط واحدی وجود نداردوهرنویسنده ای با توجه به سلیقه خاص خود واحیانا تحت تاثیر شرایط محیطی وکشوری که زندگی می کند رسم الخط مرتبط با زبان ، خط وکتابت همان کشوررا برای بیان افکار واندیشه های خود سهل تر می یابد، بنابراین نوعی پراکندگی در رسم الخط بلوچی وجود دارد، قصد خانم کارینا جهانی و دانشگاه اپسالا درسوئد آن بوده است که رسم الخط استاندارد وقابل قبولی بیابند که ازطرف نویسندگان بلوچ مورد پذیرش قرار گیرد .

      اما وقتی جهت گیری بحث ها به این طرف هدایت می شود که یکی از مشکلات رسم الخط استانداردبلوچی حروف فارسی – عربی است وبرای حل این مشکل پیشنهاد جایگزینی حروف لاتین می شود،باید قدری نگران بود . آیا چنین پیشنهادی خارج ازمطامع سیاسی است؟ من هنوز به جمع بندی واقع بینانه ای در این خصوص نرسیده بودم که مطلب آقای وکیلیان در روزنامه همشهری را به مناسبت یادبود زنده یاد انجوی شیرازی مشاهده کردم واز سر کنجکاوی آن را خواندم . ناخود آگاه به یاد پیشنهاد مطرح درباره رسم الخط زبان بلوچی در دانشگاه اپسالای سوئد افتادم واین سوال آزار دهنده که ما کجا می رویم وآنها کجا ؟ وقتی یک موسسه فرهنگی که طی مدت زمان طولانی سی ساله ای شکل گرفته وآن طور که نویسنده روزنامه همشهری توضیح داده است گنجینه ای گرانبها ازفرهنگ ملی مردم ایران است با این چنین سرنوشتی روبه رواست، انتظار داشتن ازاین که پاره فرهنگ بلوچ به عنوان یک اقلیت قومی کمترمطرح ومنزوی ودورافتاده مورد توجه قرارگیرد، طبعا انتظاری بیهوده است . ولی آیا فرهنگ ملی همه ایرانیان را پاره فرهنگ های پراکنده نمی سازند؟ چگونه است که دانشگاه اپسالا سوئد هزینه برگزاری کنگره ای رابرای استاندارد کردن رسم الخط همین قوم پراکنده ایرانی تقبل می کند ودهها نفر را ازگوشه وکنارجهان جمع می کند ، هزینه رفت وآمد واسکان آنها را دربهترین هتل ها می پردازد ولی ما با گنجینه های فرهنگی وملی مان این گونه برخورد می کنیم.

     جای تاسف این جا است که هیچ فرد یاسازمانی ویا نهادی خود رامسئول نمی داند .هویت ملی ایرانی وهویت اسلامی – ایرانی تفکیک ناپذیرند هربخشی ازآن که مورد بی مهری قرارگیرد ، بخش دیگرآن تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.وقتی ما بافرهنگ ملی این گونه برخورد می کنیم آیا ما با دست خودمان فرصت ها  ا در اختیار دیگران قرارنداده ایم ؟آیا ما می توانیم ازدانشکاه اپسالا بخواهیم که درتلاش استاندارد کردن رسم الخط بلوچی ،ملاحظات ما درنظر بگیرد؟بلوچ یک قوم ایرانی است وزبان وفرهنگش با زبان وفرهنگ ایرانی عجین است.

      تقویت فرهنگ ملی بدون تقویت پاره فرهنگ ها ی سازنده آن امری دشوارومحال خواهد بود بنابراین نه تنها ضرورت حفظ وتوسعه مراکزفرهنگی نظیرمرکز فرهنگ مردم ایران که زنده یادانجوی شیرازی وهمفکرانش طی سالها بوجود آورده اند وجود دارد، بلکه ایجاد مراکزفرهنگی ویژه فرهنگ های بومی اقوام ایرانی نیز باید دردستورکار قرارگیرد، علی القاعده باید نهادی درجمهوری اسلامی ایران وجود داشته باشد که بتواند متولی چنین امر مهم وحیاتی باشد که بقای فرهنگ ملی ایرانیان به آن وابسته است. این که کدام دستگاه ویا نهاد دولتی ویا غیردولتی باید عهده دار چنین امرمهمی باشد ممکن است وحدت نظر کافی وجود نداشته نباشد. دانشگاهها ، وزارت ارشاد، صداوسیما ویا هردستگاه فرهنگی دیگرمی تواند به سهم خود به حفظ واشاعه فرهنگ های بومی کمک کند.با این حال تردیدی وجودنداردکه نیازبه تصمیم گیری درسطوح بالاتری وجودداردونیازهست که سیاستگذاری متمرکزی دراین خصوص صورت بگیرد.درغیراین صورت تردیدنبایدداشت که درغیاب ایران، کشورهای دیگرابتکارعمل رابه دست خواهند گرفت .همچنان که دانشگاه اپسالا درسوئدابتکارعمل راازدست دانشگاه سیستان وبلوچستان خارج کرده است وکارتحقیق واستاندارد کردن زبان ورسم الخط بلوچی رابه پیش می برد، ساده انگاری است که اگر تصورشود اهداف سیاسی وجود ندارد.دنیا ازغفلت ما استفاده می کند وبه تدریج مرکزیت فرهنگی ملی ایران دارد به خارج ازکشورانتقال می یابد.

       باتوجه به این گونه ملاحظات است که طرح مسائل فرهنگ قومیت های ایرانی  را به منظور جلب مشارکت ملی اجتناب ناپذیر می دانیم وبراین باوریم که هرچه شناخت ایرانیان ازیکدیگربیشتروقوی ترباشد، وحدت ملی وهمدلی ملی تقویت می شود واین درنهایت به سودنظام اسلامی ما خواهد بود بدون شک درمیان اقوام ایرانی قومیت بلوچ ازهمه کمتر شناخته شده است . این کمترشناختگی ،عوامل سیاسی – تاریخی واجتماعی خاص خود رادارد . هرگاه این کمتر شناختگی را درکناراطلاعات مخدوش ازبلوچ درجامعه ایرانی درنظر بگیریم . می توان گفت که تصورعمومی ازاستان سیستان وبلوچستان ومردم آن با قاچاق مواد مخدر پیوند خورده است این جفایی است که بلوچ وسیستانی بدلیل همسایگی اش با افغانستان به عنوان مهمترین تولید کننده مواد مخدر می باید تحمل کند.

 

 اما بلوچ کیست؟ دارای چه خصلت های فرهنگی است ؟ با چه زبانی حرف می زند؟ پیوند های زبانی ونژادی اش باسایر ایرانیان چه هست؟

 

       بحثی است که تلاش می شود به طور خیلی مختصر درجهت روشن شدن این واقعیت که بلوچ ایرانی است وپیوند های تاریخی ، نژادی وزبانی با سایر اقوام ایرانی دارد به آن پرداخته شود. تنها برای آنکه بلوچ ایرانی را به درستی بتوان شناخت باید آن رادربستر تاریخی اش نگاه کرد . دراین خصوص که آیا بلوچ ساکن تاریخی وبومی منطقه دیگر بوده است که اکنون ازآن بنام بلوچستان یاد می شود ویا نه بحث های زیادی وجود دارد و هنوزنمی توان به طور مستند وبا اتکا به اسناد تاریخی گفت که بلوچ از چه زمانی وارد بلوچستان شده است اما یک امر مسلم است وآن این که قبل ازورود اقوام بلوچ، منطقه مسکونی بوده وظن قوی ترآن است که اقوامی ازدراویدی ها هند درآن سکونت داشته اند. آثارکشف شده درمنطقه بلوچستان پاکستان بوسیله باستان شناسان چنین برداشتی راتقویت می کند . نیزبه لحاظ تاریخی مسلم است که بلوچها ازنژاد آریایی هستند ودرجریان مهاجرت آریایی ها به فلات ایران وارد منطقه شده اند .مشخصات ظاهری آنها با سایراقوام ایرانی نژاد آریایی نظیر کردها ]لرها ، فارسها وتاجیک ها یکسان است با این وجود درمورد منشا تاریخی قوم بلوچ نظریات متفاوت تری مطرح شده است.

     " رالی بهادرلاله هتورام" درتاریخ بلوچستان برداشت دیگری با استناد به یک شعربلوچی دارد .طبق این برداشت بلوچها ازنسل امیرحمزه ازخاندان قریش هستند که به هنگام حکومت امامین "امام حسن وامام حسین (ع)" ازمدینه به حلب کوچ کردند ودر آنجا تا شهادت امام حسین (ع) ماندند ودرپی اختلاف با یزید به کرمان وسیستان وبلوچستان مهاجرت کردند . ازنظر نویسنده تاریخ بلوچستان که خود از کارگزاران هند تحت تسلط انگلیس در بلوچستان بوده است ، لفظ بلوچ یا معرب آن بلوص درزبان مردم حلب به معنای بادیه نشین ویک لفظ عام است واختصاص به یک قوم ندارد . اما دراین شک وجود ندارد که بلوچها مرید امامین بوده اند ، ولی واقعیت آن است که نویسنده غیر ازیک شعر که منتسب به جلال خان است ودرزبان بلوچی وجود دارد هیچ سند تاریخی دیگری نیاورده است که بتوان به آن استناد کرد.

شعراین طور شروع می شود :

«ما مرید علی هستیم ودین وایمان ما ثابت است     فرزندان حمزه هستیم وبه این افتخار نصیب ما است   از منطقه حلب آمده ایم وبا یزید سرجنگ داشته ایم» .

       کربلا،بمپوروسیستان منزل مااست بزرگ قوم چهل وچهارطایفه مامیرجلال خان است درعین حالی که این شعربلوچی چنین ادعایی رامطرح می کندولی هیچ سندتاریخی وجودنداردکه آن راتاییدکند.فقط یک احتمال رامی توان مطرح کردوآن این که جداعلای خاندان رندولاشاری که دوطایفه هستندمیرجلال خان بوده وبه دلایلی خودرامنتسب به خاندان قریش کرده است،احتمال داده می شودکه گرایش رندولاشاربه امام حسین (ع) دراین ادعابی تاثیرنباشد.یک احتمال دیگرآن است که ممکن است خاندانی ازاعراب به بلوچستان مهاجرت کرده ودراینجا دربومیان حل شده باشدوذهنیت تاریخی همین خاندان درشعربلوچ انعکاس یافته باشد.

      آنچه چنین برداشته راتقویت می کندوجوداقوام بانژادهای متفاوت دربلوچستان است 0تیره سیاهپوست که به صورت برده ازقاره افریقا واردبلوچستان شده اندودرقسمت های جنوبی وسواحل بلوچستان وجودداردویا تیره بلیده ای یا سعیدی که ازخاندان های حاکم درمقطعی ازتاریخ بلوچستان بوده اند وازاعقاب اعراب هستندمی تواند مورد توجه قرارگیرد،ولی درهرحال این گونه خاندان های متفرق به مرورزمان درفرهنگ بلوچ جذب شده اندوزبان وفرهنگ بلوچ راگرفته اند.بنابراین ادعای "رائی بهادرلاله هتورام "ازاساس نادرست به نظرمی رسد، هر چند که وجودتیره هائی ازاعراب درسلک حکومتگران اعزامی دردوران تسلط اعراب برایرانیان غیرقابل انکار است ودربلوچستان نیزچنین تیره هائی ممکن است وجودداشته باشند،امابلوچ به دلایل تاریخی روشن ترازنژادآریایی است وزبانش پیوندهایی نزدیک بازبان وگویش های سایراقوام ایرانی آریایی نژادداردوبه احتمال قوی ازسواحل دریای خزربه کرمان وسپس منطقه سیستان وبلوچستان مهاجرت کرده اند.

       بلوچ درادامه همین مهاجرت است که تا حوالی سند و پنجاب پاکستان رسیده است .گذشته ازاین سیرمهاجرت بلوچ هنوزهم متوقف نشده است وهمچنان به طرف حوزه خلیج فارس ،امارات عرب وسلطان نشین مسقط وعمان ادامه یافته است وتا اوگانداوتانزانیادرقاره آفریقاکشیده است .به طوری که وقتی ماصحبت ازفرهنگ بلوچی می کنیم ، منظورتمامی اقوام بلوچ است که تحت تاثیرعوامل سیاسی وتاریخی درمناطق مختلف پراکنده شده اندواقوام بلوچ درحوزه سیاسی ایران تنهابخش کوچکی ازآنهاراشامل می شوند.اما درموردزبان بلوچی بایدگفت که اطلاعات ،بسیارکم وناقص است .همین قدرمشخص است که زبان بلوچی یکی ازتیره های زبانهای ایرانی است .ساختاروریشه های آن به پهلوی میانه نزدیک است ."شیرمحمدمری "درتحقیقات خودپیرامون زبان بلوچی قرابت های آن رادرکتیبه های تخت جمشیدوسنگ نوشته های دوران هخامنشیان یافته وادعا کرده که بسیاری ازلغات وواژه های مصطلح درزبان کنونی بلوچی درکتیبه ها عینا وجوددارند.

 

زبان بلوچی به دوشعبه تقسیم می شود:

1-     بلوچی شمالی(سرحدی)

2-   بلوچی جنوبی (مکرانی)

 

      درمقدمه فرهنگ معین درذیل واژه بلوچی ، زبان بلوچی دارای شعب متعددی دانسته شده وبه دوشعبه بلوچی غربی وبلوچی شرقی اشاره شده است که منظورهمان بلوچی سرحدی وبلوچی مکرانی است درادامه این بحث کوتاه آمده است :

     "این زبان درقسمتی ازبلوچستان وهمچنین دربعضی ازنواحی ترکمنستان شوروی رایج است .دربلوچستان علاوه بربلوچی زبان دیگری نیزبه نام دیگری نیزبه نام براهوئی متداول است که ازجمله زبانهای "دراوید" یعنی زبان بومیان هندوستان قبل ازنفوذقوم آریایی است. بلوچی اصلاازگروه زبان های غربی است وبلوچ هاظاهراازشمال به جنوب کوچ کرده اند.ولی بلوچی به علت مجاورت بازبانهای شرقی ایرانی بعضی ازعوامل آنهارااقتباس کرده است مانندگس(gess)  منزل، گوند ( govand) کوتاه ، گد ( god) جامه ، که نظایرآنها تنها درزبانهای شرقی ایران می توان یافت همچنین بلوچی بعضی ازلغات براهوئی وسندی را اقتباس کرده است . زبان بلوچی لهجه های مختلف دارد که مهمترین آنها بلوچی غربی وبلوچی شرقی است که هریک نیز تقسیمات فرعی دارد اما روی هم رفته به علت ارتباط قبایل بلوچ با یکدیگر تفاوت میان این لهجه ها زیاد نیست ".




واژه بلوچ و معناي آن از ديدگاه مورخان
نوشته شده در سه شنبه 15 بهمن 1392
بازدید : 517
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

بیشترین ساکنان بلوچستان بلوچ ها هستند.  هرتسفلد نام بلوچ را برگرفته از رویة مادی واژه « برازاـ واچیا » BRAZA- VACHIYA ( فریاد بلند) که در زبان پارسی باستان نیز بدین گونه است، می داند و مُکلِر آن را برگرفته از واژه گدروسیا GEDROSIA در زبان یونانی کهن بلیو نام بلوچ را برگرفته از واژه « بالااِچا »BALAECH A دانسته و گیلبرتسن آن را برآمده از واژه سانسکری  « مالِچا » MALECHA  به معنی دون دین می داندجعفری واژه بلوچ را برآمده از به هم پیوستن دو واژه « پّهل » ( پهلوان ) فارسی و « اوچ » ( بلند ) سنسکریت به معنی پهلوان بُرز و بلند بالا دانسته و نوشته که جت ها که در زمان ساسانیان به بلوچستان آمدند و باشنده این دیار شدند آن گاه که تازه از راه رسیدگانی بلند بالاتر از خود را دیدند آنان را بلوچ نامیدند راولینسن نام بلوچ را دگرگون گشته نام بلوص شاه بابل دانسته و سایکس می نویسد که این گروه چون در سرزمین کوسان در خاور کرمان می زیستند کوسی و کوشی نامیده شدند و کوش و بلوص پس تر به گونه کوچ و بلوچ در آمد. از آن چه که آمد در می یابیم که بلوچ ها باشندگان بلوچستان امروز نبوده اند و به گمان پیرامون سال های پسین دوران فرمانروایی ساسانیان و سده های آغازین اسلامی پا بر این دیار نهاده اند.  از آن روست که باید ریشه نژادی آنان را جُست و سرزمینی را که آنان از آن به راه افتاده و به سرزمین امروزی خود آمده اند یافت.

بلوچ ها کیستند؟

مردمشناسان از نگاه اندام، اندازه جمجمه، گونه و رنگ چشم و مو آنان را هندوایرانی می دانند.  ایوانف ریشه و تبار بلوچ ها را ایرانی می داند اما نه به گونه ایرانی های خاوری و کُردها  و کرزن بر پایة برآیند پژوهش زبانشناسان زبان بلوچ ها را از شاخه ایرانی زبان های هندواروپایی دانسته است.  زبان بلوچی از گروه زبان های ایرانی باختری است و با زبان ایرانی میانه و پارتی خویشاوند است.  خویشاوندی بلوچی با زبان های شمال باختری ایران می تواند راهی برای یافتن خاستگاه آنان باشد.

:گيلان خواستگاه كوچ و بلوچ

بلوچ ها و کوچ ها چگونه در کوهستان های کرمان پدیدار شدند؟  در فتوح البلدان بلاذری و تاریخ طبری که در  سده های دوم و سوم نگاشته شده اند به هنگام نگاشتن رویدادهای کرمان یادی از کوچ و بلوچ ها نمی رود.  پس بی گمان آنان در آن زمان در کرمان نمی زیسته اند.  کجا بوده اند؟ برخی در این تلاشند که آنان را باشنده شمال خاوری ایران در مرز شمالی خراسان بدانند و می گویند که آنان در برابر تازش هیاطله از سرزمین و زیستگاه خود گریخته و رو به جنوب نهاده اند و با تازش مغولان و تیمور به بلوچستان امروز آمده اند، که نمی تواند راستینه ای در تاریخ باشد. بی گمان راه کوچ آنان از شمال باختری ایران به جنوب خاوری بوده است.  تاریخنگار بلوچ جعفری می نویسد که بلوچ ها از دو راه راهی جنوب خاوری شده اند یکی راهی که از حلب در سوریه می آمد و دیگر راهی از کوهستان البرز. پژوهشگران بسیاری بلوچ را از باشندگان سرزمینی در جنوب باختری دریای خزر  دانسته اند. دیمتری الکساندروف تاریخنگار روس می نویسد کوچ ها در دو سوی سپیدرود در گیلان می زیستند و بلوچ در کوهستان و درکنارشان میان بلندی های البرز باختری و بلندی های جنوبی کوه های تالش.  تاریخنگار آذربایجانی مدداف نوشته است تالش ها در جنوب سرزمینشان همسایگانی داشتند که بعدها نام بلوچ بر خود گرفتند وی به  گونه ای بر آن است که بگوید بلوچ ها نیز شاخه ای از کادوس ها، باشندگان کوه های گیلان در دوسوی سپیدرود و    کوه های تالش که گالش ها و تالش های امروز بازماندگان آنانند،  بوده اند. هنوز در میان تالش ها ضرب المثلی هست که می گوید « بلوچ مرز نمی شناسد» و شاید این از آن رو باشد که به گاه همسایگیشان بارها مورد تازش بلوچ ها بوده اند.  ضرب المثل دیگری میان تالش هاست بدین گونه که « آرام آواز نخوان بلوچی بخوان » یعنی بلوچ با آوای بلند آواز می خواند.  هیچ نشانی بر زیستن بلوچ ها در هزار سال پسین در کوهستان های باختر سپیدرود در مرز میان استان های گیلان و زنجان و آذربایجان خاوری نیست و بی گمان این ضرب المثل ها نشانی بر همسایگی آنان در روزگاران بسیار دور دارد. گر کوچ را بدانگونه که امروز در گیلکی کوچک معنی دارد کوچک بپنداریم در برابر آن بلوچ در زبان مردم کوه نشین گیلان معنی تنومندی دارد مانند « بلوچه گو » که به معنی گاو تنومند است و براین پایه می توان پنداشت که بلوچ های باشندة آن زمان گیلان تنمومند بوده اند و کوچ ریز اندام.  ضرب المثلی در گیلکی هست بدین گونه که « بلوچ دونه او جور جورون چه خبره » یعنی بلوچ می داند که آن بالا بالاها چه خبر است که نشان بر بلندی اندام یا برکوه نشینی بلوچ دارد و ضرب المثل « بلوچی سپر نِخّی » یعنی بلوچ سپر نمی خواهد که شاید نشان بر پردلی بلوچ در جنگ داشته باشد. هنوز در میان بلوچ ها برای نام بردن از گروه های گوناگون مردم پسوند « زای » به کار می رود که همسان واژه  « زی » گیلکی به معنی فرزند و زاده است و زای بلوچی نیز همین معنی را دارد.